معنی مبارکی و میمنت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مبارکی. [م ُ رَ] (حامص) برکت و تهنیت و میمنت وسعادت و خوشبختی و پاکی و طهارت و تقدس. (ناظم الاطباء). میمنت. فرخی. فرخندگی. خجستگی. نیک اختری: امیر گفت بسم اﷲ بشادی و مبارکی خرامید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283). بزیر تخت آمد تا به مبارکی خلعت امیرالمؤمنین بپوشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378).
از پس هر مبارکی شومی است
وز پی هر محرمی صفر است.
خاقانی.
سر خدمت تو دارم بخرم بلطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی.
حافظ.
مبارکی. [م ُ رَ] (اِخ) دهی از دهستان باوی است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 540 تن سکنه دارد. ساکنین از طایفه ٔ خوشیه هستند. در دو محل واقع شده و به مبارکی 1 و 2 مشهورند. سکنه ٔ یک 300 تن و سکنه دو 340 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مبارکی. [] (اِخ) دهی است بزرگ بر در بردع [به اران] و لشکرگاه روسیان آنجا بود آنگاه که بیامدند و بردع بستدند و این مبارکی اول حدیست از شکی. (حدود العالم).
میمنت
میمنت. [م َ م َ ن َ] (ع اِمص) میمنه. برکت. (ناظم الاطباء) (غیاث) (فرهنگ نظام).سعادت. (ناظم الاطباء) (غیاث). نیک بختی. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). بختیاری. (ناظم الاطباء). شگون نیک. (فرهنگ نظام). مبارکی. فرخندگی. خجستگی. نعمت. خوش آغالی. خوش آغوری. خوش شگونی. فرخی. (یادداشت مؤلف).
- به میمنت و مبارکی، به یمن و خوش شگونی.
|| (اِ) فال نیک.
- به میمنت گرفتن، به فال نیک گرفتن.
|| (اِمص) مبارک بودن. فرخنده بودن. یمن. (یادداشت مؤلف). نضارت. اقبال. تبرک. || (اِ) راست. خلاف میسره. سوی راست. مقابل میسرت. رجوع به میمنه در تمام معانی شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
نام های ایرانی
دخترانه، سعادت، فرخندگی، مبارکی
معادل ابجد
819